، تا این لحظه: 22 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

نی نی نازنازی ما...

پست وحشتناک!!

قبلا خودم از رو پست پایین نخونده بودم!!! حالا که خوندم،دیدم ای واااااای من،فردا اگر نی نی من به دنیا بیاد و این پست پایین رو بخونه،دور از جونش سکته می کنه که!!!!..انقدر که اسم جنازه و جسد و اینا آوردم توش! یکی نیست به من بگه اخه این حرف ها چیه که تو توی وبلاگ یه نی نی طفلی می نویسی!! پست پایین رو یه مدت دیگه رمزدارش می کنم و بعدا هم عمرا رمزش رو به بچه ام نمی دم!! این تنها کاری یه که از دستم برمیاد واسش! ...
28 آذر 1391

من و بابایی

  سلام جوجه طلایی مامان.. خوبی فسقل من؟..کاش می دونستی نی نی کوچولوها رو که می بینم چقدر دلتنگت می شم عشقم! می خوام برات یه خاطره کوچولو تعریف کنم: چند شب پیشا بابایی بهم گفت که برای درج توی پرونده رزیدنتی شون،چند تا عکس با هم کلاسی هاش و استادش توی اطاق تشریح بیمارستان گرفتن.. تا اینو گفت،منم جفت پامو کردم توی یه کفش،که منم می خوام ببینم!!! حالا هرچی بابایی می گفت که خانم شما دل نازک هستی،این عکس ها به درد تو نمی خوره!..من دیگه این چیزا سرم نمی شد!..مرغم شده بود تک پا!! گفتم: ب ااا ید ب بی نم!!!!! دیگه بابایی کوتاه اومد و گفت فقط یکی شو واسم ایمیل می کنه!..نه بیشتر!! عکس رو که باز کردم: بابا و چهار تا هم کلاسی ها...
26 آذر 1391

عمه یاسمن

سلام کوچولوی مامانی! دیگه کم کم داره عروسی مامان و باباییت از راه می رسه،و تو داره حسابی خوش به حالت می شه.!!..چون بعدش دیگه می تونی یواش یواش از آسمون ها جدا بشی،و تلپی بیفتی توی دل مامانیت!!... .. یعنی من و تو با همدیگه زورمون به بابا وحیدت نمی رسه،که متقاعدش کنیم که زوووود زوود تو رو از جمع فرشته ها جدات کنیم؟؟؟ ما برنده می شیم مامانی!!! قبل از انجام این کار،و قبل از اینکه شما قدم رنجه بفرمایید!،دوست دارم کم کم همه اعضای خانواده و اونایی که قراره تو آینده ها در کنارشون روزهای زندگیت رو سپری کنی،بهت معرفی کنم! خب شما خاله که نداری ..اما به جاش دو تا دایی باحال داری! یه دونه عموی مهربون ..و یه ع...
20 آذر 1391
1